سلام به همه دوست های عزیز.خوبین که خدا را شکر؟؟من عالیم.ببخشید که کم پیدا شدم به خدا درس هامون خیلی زیاده.درک کنین.این دو هفته همه چیز داره به خوبی پیش میره. همه نمرات امتحاناتم تو این چند وقته کامل بوده (به جز شیمی)
.جاتون خالی عقد حمید هم به خوبی و خوشی هم اجرا شد.مطمئنم به همه خوش گذشته. عاقد داشت خطبه عقد را می خوند که رسید به این تیکه اش:که شما را به عقد دائم آقای حمیدرضا... در بیاورم؟؟که پسر پسرعموم که 5 سالشه و اسمش امیر رضا ست گفت:مامان منو می گه!!حالا چی بگم؟؟!!تیکه های باحال و خنده دار زیاد اتفاق افتاد.مبارکشون باشه .به پای هم پیر شن انشالله .
فردا امتحان ادبیات دارم .خدا این کتاب "گاج" را به صاحبش ببخشه.امسال هر چی درس داریم ار روی این کتاب می خونیم .ولی یه بعدیش اینه که خیلی زیاد توضیح داده مثلا بخشی را که فردا امتحان دارم تو کتاب 25 صفحه است تو این گاج 80 صفحه است.امشب بیدار باش تا صبح دیگه .
مدرسه مون یه هفته است که دیگه اجازه نمیده موبایل ببریم مدرسه.اعصابمون کردن تو شیشه .دیگه تفریح وبلوتوث بازی نداریم.امروز هم رفته بودن سر کلاس ریاضی ها و موبایلاشون را گرفته بودن . آخه چه غلطی بکنیم وقتی بعد از مدرسه هم باید بریم کلاس ،خانواده نگرانمون میشن ، کاری با هامون دارن ...ای خداااااااااا
حالا همه اینها به کنار امروز که می خواستیم زنگ بزنیم پیتزا بابونه سفارش بدیم(موتوری میارن در مدرسه،امتحان کنید دسته جمعی حال میده بشینی رو زمین به طرز فاجعه ای پیتزا و ساندویچ بخوری)کسی گوشی نداشت رفتیم با بدبختی از تو دفتر زنگ زدیم.موقع تحویل غذا ناظم هامون اومده بودن دم در ما را میپاییدن.نوش جونمون
خوب دیگه برم . الان مامانم در حال داد زدنه که تو مگه امتحان نداری؟؟!!
also happening with this paragraph which I am reading
at this place.